این برنامه «برآفتاب خلیج فارس» نام داشت، هر چند هیچ کدام از اشعار انتخاب شده به خلیج فارس مربوط نمیشد. در حقیقت در طول اجرای کنسرت حتی یک بارهم نام خلیج فارس از زبان اعضای گروه شنیده نشد.به هر حال کیخسرو پورناظری و فرزندانش تهمورس و سهراب، برای این برنامه از چند هنرمند فرانسوی، عراقی، هندی و ترک دعوت کرده بودند تا گروه 11 نفره شمس را همراهی کنند.
قسمت اول برنامه به سبک رایج در سالهای اولیه شروع فعالیت گروه تنبور شمس،
تنبور نوازی همراه با ساز کوبهای دف بود: نواختن مقامهای تنبور همراه با دف که خاطره خوب آلبومهای «صدای سخن عشق»، «مطرب مهتاب رو» و «حیرانی» را که از اولین آثار تنبور نوازی هستند زنده کرد. آثاری که یادآوری آنها نه تنها برای اهالی موسیقی بلکه برای علاقهمندان موسیقی مقامی ایران نیز مهم است.
بخش آوازی قسمت اول سپس با شعری از هومن ذکایی با این مطلع شروع شد: سلام ای عاشقان شور هستی، سلام ای از شمایان نور هستی. سهراب پورناظری 25ساله در بخش اول این اجرا علاوه بر نواختن تنبور، برای اولین بار بهعنوان خواننده اصلی در گروه حضور داشت.
او که آواز را نزد حمیدرضا نوربخش، آموخته در این اجرا نشان داد که گروه شمس میتواند پس از سالها همکاری با خوانندگان مطرحی چون شهرام ناظری، بیژن کامکار و فرشاد جمالی، خوانندهای از خانواده پورناظری داشته باشد.
او در این اجرا درکنار نجمه تجدد یکی از تواناترین خوانندگان زن آواز سنتی ایران خواند و اگرچه در بخشهایی از اجرا اشتباهاتی کرد و بهنظرمی رسد که توانایی اجرای برخی تحریرها را ندارد؛ اما در مجموع حضور پراعتماد به نفس و توانایی اش در اجرای آواز همراه با جواب سازکمانچه در بخش دوم، یکی از نقاط مثبت این اجرا بود.
تجدد، سالها پیش با آلبوم«مستان سلامت میکنند» در کنار همسرش بیژن کامکار و مریم ابراهیم پورف توانایی هایش در آواز سنتی را نشان داد و از آن پس علاوه بر تدریس، در آثار گروه کامکارها و پورناظریها، بهعنوان خواننده اصلی حضور داشت. اما نمیتوان گفت که در این کنسرت هم مثل قبل بود.
در قسمتی از بخش اول، گروه سازها را کنار گذاشته و با دست زدنهای ریتمیک سازهای کوبهای را همراهی کردند که در نوع خود جالب بود. در بخشهایی از قسمت دوم برنامه که در موسیقی دستگاهی ایران و با سازهای تار، سه تار، سنتور، عود، بالابان، کمانچه، طبلا و سازهای بادی و کوبهای آفریقایی همراه بود، نیز نوآوریهایی هرچند خام و ناپخته دیده شد.البته این نوآوریها را میتوان به نوعی حرکت گروه شمس به سوی موسیقی تلفیقی دانست، اما به هر حال از گروه شمس و کیخسرو پورناظری انتظار میرود که در مسیر موسیقی تلفیقی نیز به خوبی عمل کند.
جالب اینجاست که زمانی نه چندان دور، موسیقیدانان سنت گرای ایران، موسیقی تلفیقی و کسانی که درصدد تجربه در این حوزه بودند را سراسر رد میکردند؛ اما امروز همه بزرگان موسیقی سنتی سعی میکنند در موسیقی تلفیقی هم دستی داشته باشند.پورناظریها نیز در این اجرا، سازهای آفریقایی و طبلای هندی را به کار گرفتند تا ازغافله مشتاقان تلفیق عقب نمانند. اگرچه یکی از ویژگیهای موسیقی تلفیقی این است که ابتدا نا آشنا به گوش میرسد، اما این ویژگی در آخرین اجرای گروه شمس، بیشتر نمود داشت.
بهطور مثال در قسمتی از بخش دوم این اجرا، تکنوازی سنتور در دستگاه حزن آلود نوا به اجرای تکنو وار سازهای آفریقایی روبین واسی فرانسوی ختم شد که در مقایسه با سایر قطعات اجرا شده نوعی موسیقی طنزآمیز در ذهن مخاطب ایجاد کرد و بعد از چند دقیقه شنوندگان دوباره به موسیقی دستگاهی پرتاب شدند! تغییرات ریتمیک، آوای خواننده هندی با عنوان پرافولا آتایلی یه همراه با ساز طبلایش و فراز در موسیقی دستگاهی و فرود در موسیقی تلفیقی، نوعی هم نوایی نامتجانس را شکل داده بود.
در مجموع یکی از ویژگیهای این اجرا، انتخاب اشعار زیبایی از مولانا، هلالی جغتایی، محمد علی بهمنی و شفیعی کدکنی بود که در اغلب موارد با موسیقی مناسب با محتوای اشعار اجرا شد.البته قرار بود گروهی از سماع گران قونیه نیز در این کنسرت مراسم سماع را اجرا کنند که چون مجوز آن صادر نشد، به نشانه اعتراض در بخش اول روی پلههای کاخ و پشت اعضا، نشستند و تنها بخش دوم یک سری حرکات موزون داشت که بهعلت ضعف نورپردازی دیدن آن برای خیلیها ممکن نبود.
از طرفی طراحی و دکور صحنه نسبت به کنسرتهای دیگر بهتر بود.مشکین مهرگان طراحی صحنه این کنسرت را بهعهده داشت. او از نمای ساختمان کاخ بهترین استفاده را کرده بود.برعکس طراحی نور هیچ سنخیتی با موسیقی سنتی و اساسا موسیقی جدی نداشت.
این طراحی نور بیشتر شبیه نور کلوبهای شبانه آمریکایی بود که در فیلمهای آمریکایی جدید نمونههای آن بسیار دیده میشود و درست برعکس طراحی نور، صدابرداری کار تقریبا عالی بود. حتی کسانی که در کنار باندها نشسته بودند صدا را به خوبی میشنیدند بدون اینکه به گوش هایشان آسیبی برسد.در حقیقت از نظر صدا فرق نداشت که کجای این حیاط چهارگوش قرار گرفته باشید، صدا همان طور که باید، به گوش میرسید حتی اگر مثل ما خبرنگاران خارج از فضای اصلی میبودید.
حاشیه، مهم تر از متن
مثل همیشه این کنسرت هم حداقل با یک ساعت تاخیر شروع شد تا بار دیگر یادمان باشد که طبق یک قانون نانوشته، کنسرت باید دیر شروع شود.درست است که تقصیر بخشی از این تاخیرها به گردن مردم است، اما نباید خشک وتر را با هم سوزاند.مدیران اجرایی کنسرتها میتوانند حداقل نیم ساعت قبل از شروع، بلیتها را چک کرده و مردم را راهنمایی کنند که سرجایشان بنشینند تا برنامه مثل سینما که شروع سانسهای آن تغییر نمیکند، سر ساعت اعلام شده، اجرا شود.طبیعی است هر کس که دیر برسد، بخشی از برنامه را از دست داده است!
ظاهرا روز پنجشنبه، ردیف سوم برای خبرنگاران در نظر گرفته شده بود اما با ورود ناگهانی مهمانانی از یک سفارت، این ردیف به آنها اختصاص داده شد و به جای آن خارج از زمین اصلی، چند صندلی برای ما گذاشتند تا علاوه بر شنیدن صدای گروه به جای دیدنشان، از منظره درختهای روبهرویمان لذت ببریم! البته ما هم نگذاشتیم بد بگذرد صندلیها را در اختیار کسانی که جا نداشتند گذاشتیم و روی چمنها نشستیم و گاهی در فضای دل انگیز کاخ پیاده روی کردیم.
چون میدانستیم که مسئولان اجرایی مثل همیشه فراموش کردهاند که خبرنگاران این ناهماهنگی را به خوبی منعکس خواهند کرد.مسئولان هماهنگی خسته و عصبانی بودند و برخورد مناسبی با مردم نداشتند.آنها مثل یک ناظم مدرسه سعی داشتند درصورت نافرمانی مردم را تنبیه کنند.مثلا میگفتند بروید از کسانی که صندلی شما را عوض کردهاند بپرسید که باید کجا بنشینید!
نتیجه این شانه خالی کردن از مسئولیت این بود که بسیاری با اینکه پول داده و بلیت خریده بودند، ناچار شدند پشت آخرین ردیف صندلیها بایستند.البته در طول اجرا عده دیگری هم از ردیفهای آخر به این جمع اضافه شدند. چون نه صحنه را میدیدند و نه یکی از تلویزیونهای روشن را! جالب این بود که هر دو دقیقه یک بار ناچار بودند که علت ایستادنشان را برای عوامل اجرایی توضیح دهند.